نی نینی نی، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

کنجد

!!! Sismooni

It was about 4 months ago, just in the begining of when I found out that you exist (!): we had gone to Baba Khalkhal's place, as we do at least once a week. They were talking about baby stuff and what should the maternal grand pa buy !!! That was the first time when I realized how VITAL Sismooni is !!Honestly, I think this shouldnt be maternal family's duty...but the atmosphere is such that I have to follow the rules... In fact, I did show my distaste but babaie himself is extremely happy to buy anything for you. Actually, he is planning to fly to Dubai in September to buy your stuff, all good quality and top brand.When I was ...
31 مرداد 1390

23 تیر 1390

خب! خیلی وقته برات ننوشتم! چه مامان تنبلی!! امروز پیش خانم دکتر حنطوش وقت داشتم... خیلی روز مهمی بود چون امروز میتونستم بلاخره بفهمم  که تو شیطون بلا دختری یا پسر !!!! تمام این روزها صبر کردن یه طرف و امروز یه طرف! تو اداره یکی از همکارها ،سیما، بهم یه راهی رو نشون داد که قبلا تو اینترنت راجع بهش خونده بودم اما اصلا نفهمیده بودم یعنی چی... "ring test" یک حلقه طلای زرد از یکی قرض گرفتیم و یک زنجیر باریک از یکی دیگه و کلی سر و صدا راه انداختیم و هر کس یه کامنتی میداد... هایده یکی دیگه از همکارها به من و سیما یه نگاهی انداخت و گفت "واقعا که! دکترهای مملکتو نگاه کن!!"   خلاصه! حلقه و زنجیر رو گرفتن رو نبض من و...
17 مرداد 1390

بدون عنوان

سلام ژیگرم!! خب من فردا وقت دکتر دارم و دیگه امیدوارم بفهمم تو شیطون بلا چی هستی! برات نگفتم آخرین باری که با بابات رفتیم برای ان تی اسکرینینگ چی شد. بابا کلی از دیدنت زوق کرده بود و دایم لبخند میزد! بعد هم همزمان که دکتر کار میکرد بابات گفت "این کره خر به من رفته ! هم دماغش و هم گوشاش که بله!!!" من اول فکر کردم شوخی میکنه اما هیچ شوخی درکار نبود!!!! تو هم که همچین خوابیده بودی که گور بابای دنیا!!! بعد دکتر یکم پروب رو تکون داد و تو پریدی!!! قربونش برم! چند روز پیش هم با بابایی و خاله نگین رفتیم خیابون بهار و یه عالمه چیز دیدیم یک ست شامپو ، لوسیون، بابل بات ..."مادر کیر"  هم خریدیم به عنوان اولین خرید. ...
22 تير 1390

6 تیر تولد بابا

٦ تیر تولد بابا بود، همون روز ساعت 4 هم من وقت سونو برای  "ان تی سکرینینگ" داشتم تازه صبح هم باید میرفتم فوق تخصص غدد... از قسمت سونوگرافی خواهش کردم  همون صبح کارم رو انجام بدن ولی خانمه گفت دکتر تازه ساعت 3:30 میاد.... آخه میخواستم برم کادوی بابا رو بخرم و کلی کار داشتم (از سر کار مرخصی گرفته بودم) به هر حال... بعد از دکتر غدد رفتم دنبال کادوی بابا که قرار بود یه کیف چرم بخصوص و یک کیف کمری باشه... چقدر هوا گرم بود از حال رفتم آخرش هم پیدا نشد که نشد. ولی شب رفتیم موفتار و دوتا استیک خیلی خوشمزه زدیم تو رگ! اگه بدونی چقدر خواهش و تمنا کردم تا بابات راضی شد! حالا خوبه من دعوتش کرده بودم!      ...
16 تير 1390

I cant wait longer...

                                                        I cant wait any more... I want to know if you are a boy or a girl  My father says if he was me he wouldnt do an ultrasound and would let it come as a surprise but the problem is that I CAN'T Worse for worse, I will not know this even in the next sono. God! I have to wait at least another 6 WEE...
29 خرداد 1390

روز پدر مبارک!

Some one has said :Dad, you're someone to look up to no matter how tall I've grown... and your dad is definetly so                                     دیروز روز پدر بود. اولین سالی که بابا هم به جمع باباها پیوسته! بابای شما دیروز تا لنگ ظهر خوابید...مثل همیشه...عیبی نداره چون فکرکنم وقتی تو دنیا بیای دیگه نتونه به این راحتی ها بخوابه!! دیروز ظهر رفتیم خونه بابای من. بنده خدا یک چلو مرغ عالی درست کرده بود و بابات هم میگفت که من باید ازش یاد بگیرم! ت...
29 خرداد 1390

My own childhood-1

There is not a single day (or even moment) that I don’t think about you; if I didn’t write for a while, its because I don’t want to write rubbish…! Let me tell you about my childhood….I think I had a wonderful one and I have always hoped to be able to create the same for “you”. I am not quite sure how?... And things have changed a lot In the hot weather of Ahvaz and during the Iraq-Iran war with the least facilities for a child... We had a very big house, in fact the biggest house in Kian Pars in Ahvaz, which is considered the most elite part of the city. I remember I had a black board and...
12 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کنجد می باشد